استنتاج : هدیه(پدیا)
[ ]
استنتاج : هدیه(پدیا)
نظرات

استنتاج : هدیه





اولین روز دانشگاه بود . روز سختی را پشت سر گذاشته بود . آنقدر خسته بود که می خواست در یک لحظه در خانه ظاهر شود و حوصله ی ایستادن در خط واحد و بعد سوار اتوبوس شدن را نداشت . به یاد دوست هم کلاسی دوره ی دبیرستانش افتاد که امروز دیده بود. فکر این که توانسته بود تبلتش را در شطرنج مغلوب کند لبخندی روی لب هایش نشاند.
- " هی ، دوست قدیمی . سلام . بیا برسونمت."
نگاهی به پشتش انداخت. حلال زاده بود !
- " نه زحمت نمی دم . من ..."
- " هی ، ما بعد از دو سال همدیگر رو دیدیم . حالا می خوای از دست من فرار کنی ؟ بیا سوار شو ادا درنیار."
- " ممنون ."
سوار شدند و راه افتادند.
- " خونه تون رو که عوض نکردین ؟ "
- " نه ، همون راه همیشگیه ."
- " از وقتی دبیرستانم رو عوض کردم دیگه ما همدیگر رو ندیدیم."
- " آره ، یه دفعه ای رفتی ."
- " خب ، یاد دوران مدرسه افتادم. مثل همیشه باهوشی . هنوزم اون بازی رو بلدی ؟"
- " کدوم بازی ؟"
- " یه چیزی که خودت بهش می گفتی استدلال و استنتاج ."
- " اون بازی نبود."
- " حالا هر چی . تعجب کردم که امروز مثل قبلا ها خودی نشون ندادی. "
یاد 25 تساوی ریاضی افتاد که در ذهنش اثباتشان کرده بود وقتی استاد در حال گفتن چرت و پرت ها و قوانین کلاس بود.
- "حوصله نداشتم ."
- " مطمئنی ؟ "
حالت تعنه آمیز هم کلاسی اش نشان از دست انداختنش بود.
- " مبارکه !"
- " چی ؟ منظورت چیه ؟"
- " ماشین تازه ... تبلت تازه ... "
- " بازم داری همون بازی رو درمیاری . از کجا میدونی تبلت و ماشین تازه ان ؟ از کجا می دونی ماشین مال منه ؟"
- " یه ماشین تازه که از پدرت به عنوان هدیه قبولی دانشگاه هدیه گرفتی ، یه آی پد تازه که خودت به خودت کادو دادی ، کفشایی که حدود یک ساله که می پوشیشون ، ساعتی به ارزش 400 هزار تومان که اون رو حدود 3 ساله که داری ، پیرهنی که تازه باز هم به خاطر قبولی دانشگاه کادو گرفتی ، راست دستی که ساعتشو دست راستش می بنده "
- " پس هنوز می تونی . خب بگو از کجا فهمیدی ماشین مال منه و کادو از طرف پدرم ؟"

- " اول از همه ، موقعی که نگه داشتی به پلاکت خوب دقت کردم . همیشه تاریخ نصب پلاک روی پلاک نصب میشه. تاریخ مال امسال بود ، سال 1391 پس ماشین تازه است. این رو می شد از تکه نایلون هایی که روی کف ماشین زیر صندلی های جلو افتادن یا از روی ساییدگی قفل ماشینت فهمید. قفل های عقبی اصلا ساییده نشدن ولی قفل جلویی اون هم فقط طرف تو چند ساییدگی ریز داره . بازم از روی تاریخ پلاک می فهمیم که حداقل دو ماهه که داریش پس منطقیه که زیاد کسی سوار صندلی های پشت نشده باشه . دستمال کاغذی هم همینو میگه ."
- " چی ؟"
- " دستمال کاغذی رو گذاشتی جلو. معمولا اونایی که ماشینشون برای خانواده باشه یا چند نفر رو سوار می کنن دستمال کاغذی رو می زارن پشت ولی مال تو یک دونه کوچیکشه که گذاشتی جلو."
- " از کجا میدونی مال خانواده نیست به طوری که فقط من و پدرم سوارش میشیم ؟"
- " روی فرمان و دنده چرم دوزی داری . زدی رو صندلی ها رو هم عوض کردی. زیر پایی های تازه انداختی و تو پشت ماشین یک دو تا عروسک گذاشتی . فکر نکنم پدرا همچین کارایی بکنن. پس نتیجه میگیریم که یه بچه دبیرستانی که از قبل از پدرش ماشین برای قبولی کنکورش خواسته به طوری که بعد از قبولی مستقیم رفته کلاس رانندگی و گواهینامه گرفته."
- " خب بقیشو چی ؟ "
- " از آی پدت شروع کنیم. آی پدت تمیز تمیز بود ، محافظش تازه ی تازه . همچنین آی پدی که تازه از قوطی دراومده باشه بوی مخصوصی می ده که از دو هفته تا یک ماه باقی می مونه . پدرت واست یه کادو خریده. خودتم نمی تونستی با پول توجیبی هایی که جمع کردی ماشین بخری پس این هدیه خودته به خودت. مادرا از این جور هدیه ها نمی دن. معمولا یه کتاب ، یک سری کتاب یا کیف و لباس و اینجور چیزا چون اصولا مادر های امروزی علاقه چندانی به کادو دادن چیز های مرتبط با تکنولوژی ندارن . فامیلا هم نمیان یه هدیه دو میلیونی به آدم بدن. پس خودت واسه خودت یه آی پدی که دست دوم نیست به عنوان هدیه خریدی. کفشات رو تمیز تمیز کردی و واکس زدی ولی بنداش خاک گرفتن و نوک بندات کمی رشته رشته هستن . حدود یک ساله که داری می پوشیشون . وقتی که کاملا کهنه شدن می ری یکی بخری یا همین چند روز بعد. پیرهنتم که معلومه تازه است. نه اثری از شسته شدن ، نه اثری از رنگ و رو رفتگی . راستی امروز صبح به خاطر شب زنده داری که از چشات معلومه دیر بیدار شدی اونقدر عجله داشتی که بخشی از مارکشو نکندی . ساعتت مارکش تیسوته ، حدود 400 هزار تومن قیمتشه . من به خاطر اینکه تازه به ساعت فروشی ها رفتم حدود قیمت ها رو خوب می دونم. به خاطر خراش هایی که رو شیشه اش افتاده تازه نیست. معمولا این جنس ساعت ها تو دست آدمی مثل تو سالی دو سه تا خراش برمی دارن که مال این حدود 8 تاست. وقتی امروز برای اولین بار همدیگه رو دیدم و نور خورشید به ساعت خورد خوب دیدمش . راست دستی چون وقتی امروز یکی بهت زنگ زد موبایلتو از جیب کت دست چپت درآوردی و همچنین کیف پولت هم تو جیب پشتی سمت راستت بود و ساعتتم بستی دست راستت که عادت بچگیه . من همین جا پیاده میشم . امیدوارم زحمت نداده باشم

با تشکر از(SHERLOCK PEDIA) پدیا ی عزیز بابت ارسال مطلب

 



تعداد بازدید از این مطلب: 115
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9

جمعه 21 آذر 1399 ساعت : 12:28 | نویسنده : شرلوک
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
درباره ما
I'm bored of being bored because being bored is SO boring since 2011 (عضو باشگاه نویسندگان میهن بلاگ) Bakerstreet.ir
منو اصلی
آرشیو مطالب
نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 126
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 94
:: باردید دیروز : 2
:: بازدید هفته : 101
:: بازدید ماه : 161
:: بازدید سال : 783
:: بازدید کلی : 783
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شرلوک هلمز ساکن ۲۲۱ بی خیابان بیکر و آدرس bakerstreet.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.